تا کي غم آن خورم که دارم يا نه
وين عمر به خوشدلي گذارم يا نه
پرکن قدح باده که معلومم نيست
کاين دم که فرو برم برآرم يا نه خیام
وين عمر به خوشدلي گذارم يا نه
پرکن قدح باده که معلومم نيست
کاين دم که فرو برم برآرم يا نه خیام
***
بر خیر و مخور غم جهان گذران
خوش باشو دمی به شادمانی گذران
در طبع جهان اگر وفایی بودی
نوبت به تو خود نیامدی از دگران خیام
خوش باشو دمی به شادمانی گذران
در طبع جهان اگر وفایی بودی
نوبت به تو خود نیامدی از دگران خیام
***
هنگام سپیده دم خروس سحری
دانی که چرا همی کند نوحه گری
یعنی که نمودند در آیینه صبح
کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری خیام
دانی که چرا همی کند نوحه گری
یعنی که نمودند در آیینه صبح
کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری خیام
چند وقتی است که در افکار روزمره غوطه ورم. سخن به گزافه نگفته ام اگر بخش بزرگی از افکارم در پی آینده مبهم می گذرد. روزها و شب ها می گذرند با دوستان یا بی دوستان. با خنده ای مصنوعی بر لب ، با درد دل های تکراری ، یا غم های کلیشه ای ، با غم عشق های پوشالی ، با روزمرگی کشنده ، با هراس ناپیدای فردا ،اندیشه های گوناگون یکی پس از دیگری ذهن رو به سترون شدنم را می آزارد. گویی پیشگویی حوادث بسیاری را باید کرد اغلب ناخوشایند. آن هنگام که در سکوت مرگبار کوهستان یکدست سپیدپوش مسیرت را گم کرده ای و نمی دانی راه کجاست و سرگردانی و وقتی فریاد کمک برآوری بهمن مشکلات تو را در زیر انبوه ستهمش مدفون می کند. در این بین ؛ در میان انبوه ظلمات و تاریکی ها گهگاه اشعه هایی از نور لحظه ای بر تو می تابند و فلاش وار برای لحظاتی کمتر از ثانیه ، نوید نور را می دهند. به سفر زیاد اندیشیده ام اما پای دربندم. شاید باید عملاً به برخی اشعار خیام رنگ و جلوه ی عملی بخشم. زندگی واقعاً کوتاه تر از آن است که در تردید میان ماندن و نماندن بین تاریکی ها معلق باشی. سفر باید کرد...
۱۹ نظر:
بله کوتاهتر از هر چیزی که فکرش را می کنیم. سفر را دوست دارم.
با تمام ارادتی که به جناب خیام دارم بنده یک بیت شعر از خواجه شیراز تقدیم می کنم ... به امید روزهای بهتر برای همه :
حافظا چون غم و شادی جهان در گذر است
بهتر آن است که ما خاطر خود خوش داریم...
سلاام موری
دقیقا درست میگی . رمز شادی در زندگی یه کلمه اس
divert
:)
توصهی میکنم الان کتاب تفکر زائد رو بخونی...
از محمدجعفر مصفی
به نظر من انسانی می تونه شاد باشه که مدیریت ذهن داشته باشه والا سفر و تغییر مکان هم کار ساز نیست.
گو زیدن ممنوع!
این حس اگه اشتباه نکنم تو خیلی از آدمها من جمله خودم در جریانه ... آینده تاریک ، یا شاید مبهم ... اما من حتی واسه سفر هم مطمئن نیستم ... ملزوماتی می خواد این سفر که متاسفانه این کوهستان سپیدپوش روی هر ملزومی همون بهمن مشکلات رو فرو میریزه ... تازگی ها دست روی چیزی نمی ذارم تا غرق در نابودی نشه !!
پاسخ ها
ایمان = با اینکه کتاب چیزهایی زیادی به آدم ها یاد می دهند ... اما به شخصه در پی برده ام که خیلی از چیزها را فقط با تجربه کردن می شود فرا رگفت نه با خواندن ... اما سعی م یکنم کتابی را که معرفی کردی بخوانم
پاسخ ها
Mahdi.driver = شاید اگر کس دیگه ای این حرف را می زد با احترام می گفتم خب این هم نظری هست ... اما با شناختی که از شما دارم و شناختی که شما از من دارید با بگویم " دهنت را ببند... تو که خودت داری له له می زنی از این خراب شده در بری ..."
پاسخ ها
پریزاد = باید بگویم گاهی اوقات باید تمام چیزها را نادیده بگیریم ... من امتحان کرده ام و نتیجه اش را دیده ام .. اما متاسفانه پایمان را بسته ایم به خیلی چیزها ... به حالتی که نیاز است تا بتوانیم از این روزمرگی خارج بشویم من اسمی گذاشته ام " حمله پاز انبری"
گاز انبری
نکته ی جلب این جاست که توی کتابی که بهت معرفی کردم نکته ای که گفتی ذکر شده
فقط خواندن کتاب و دانستن کافی نیست
بایستی نشانه ها را درک کرد
باید اشاره ی مولانا را مستقیما درک کنی
پاسخ ها
iman = باز هم ممنون... با این همه گرفتاری ها امیدوارم حداقل چند صفحه ای از کتاب را بخوانم
Sigh
آن قسمت کوهستان یکدست سفید پوش و سرگردانی و بهمن را خیلی خوب خیلی خوب نوشته ایی...آخر نوشته ات را خوب جمع بندی کردی..ینی تصمیم خوبی برای غوطه وری در افکار روزمره ات گرفته ای...
این قسمت "وقتی فریاد کمک برآوری بهمن مشکلات تو را در زیر انبوه ستهمش مدفون می کند" خیلی دوس داشتم....فقط باید ایمان داشته باشی که اون نور بالاخره می تابه،به هر حال موافقم کاملا زندگی خیلی کوتاهه.نباید وقتو تلف کرد.
برخیز و بیا بتا برای دل ما
حل کن به جمال خویشتن مشما
یک کوزه شراب تا به هم نوش کنیم
زان پیش که کوزه ها کنند از گل ما
پاسخ ها=
Mehr : ممنونم مهر
پاسخ ها =
یک مالیخولیایی: ممنونم. من به تابش اون نور خیلی هنوز امیدم را از دست نداده ام. اما آینده را نمی توان پیش بینی کرد.
ارسال یک نظر