یکشنبه، آبان ۰۲، ۱۳۸۹

تصميم كبري

بوي كاغذ كتاب نوي  فارسي دوم دبستان ؛ ياد خانم شايسته پور معلم سختگيرمان افتادم. به ياد كبري افتادم. چقدر نگرانش بودم. فكر كنم بعضي وقتها كه براي درسهاي دانشگاه بدون دليل استرس مي گيرم از همان سال دوم دبستان نشأت مي گيرد. و بعدش به ياد حسني و آن همه حيوان زبان بسته افتادم. يادش بخير. نمي دانم هنوز هم آن خاطرات در كتاب هاي درسي بچه هاي امروز باقي مانده اند يا نه؟ اما يك روز كه كتاب يكي از بچه هاي فاميل را نگاه  مي كردم ديدم "بهتر" را نوشته بودند "به تر" !!!


پ.ن.1 : با سپاس از شيما كه مرا به ياد آن دوران خوب كودكي انداخت.
پ.ن.2: دقيقاٌ يادم مياد همون زمان كه دوم دبستان بودم مامانم هر روز 2 تومان پول توجيبي به هم مي داد. توي راه مدرسه 5 ريال ( 5 زار) مي دادم و 2 تا سيب بزرگ لبناني مي خريدم. 1 تومان ديگه اش رو مي انداختم توي قلكم

۲۱ نظر:

Unknown گفت...

آره کتابا عوض شده. اما بهتر نشده. سیستم آموزشی همچنان یه سیستم ِ مریضه تو این کشور. چقدر این عکس نوستالژی داره.

یازده دقیقه گفت...

ِیاد روزای کودکی...
خوبی رفیق؟

Morteza گفت...

يلدا: آره باهات موافقم يلدا. تازه بعد از 30 سال به اين فكر افتاده اند كه از يك پايه اي توي دبستان به مدت 10 سال به بچه ها به صورت اجباري شنا ياد بدهند ، چيزي كه در اكثر كشورهاي نه چندان پيشرفته تر از ما هم اجرا ميشده از خيلي قبل.

آره اين عكس برام يعني دبستان و كودكي

Morteza گفت...

يازده دقيقه : مرسي مهر عزيز. من خوبم تو چطوري؟

ناشناس گفت...

باید هم سن و سال باشیم. منم تو دوره ی 2تومنی بودم، روش نقش برجسته ی شاه بود و سایزش هم بزرگ بود.
یادش به خیر

Morteza گفت...

افسانه : خب فكر مي كنم من يك 5 سالي بعد از انقلاب به دنيا اومدم يعني 1362...

یک مالیخولیایی گفت...

امروز منم یاد کبری افتاده بودم.کتابم خیس شده زیر بارون و تگرگ و اینا...یادش به خیر....چه به تر بدتری!

شاه رخ گفت...

چه حسي بهت دس مي ده اگه از سر داغ و درد يه مطلبي نوشته باشي يكي اومده باشه كامنت گذاشته باش "باز كه از فوتبال نوشتي" ؟

Morteza گفت...

یک مالیخولیایی: ای بابا ! مگه تصمیمت قاطه نبود که باز کتابت رو زیر بارون و تگرگ گم کردی؟

Morteza گفت...

شاه رخ: والا یک کمی با خودم میگم تو اگه دوست نداری نخونش!

یکی گفت...

سلام به همه
من یادمه این درس رو تو انگلستان که بودیم، متفرقه با مادرم خوندم. خیلی کیف می داد. مادرم می گفت 3 بار از روی این درس ها بنویسم و من هم که بچه مامانی...، می نوشتم. این درس، درس «وحید و مدرسه» قبلش، همه و همه خاطره اند! ای کاش کتابها را آنجا رها نمی کردم تا الآن هر بار که می خواهم آنها را ببینم، حسرت نخورم. :تابهایتان را رها نکنید؛ بچه های شمایند!

Mehdi T گفت...

یادش بخیر...

Morteza گفت...

يكي : سلام دوست گرامي ؛ تا اونجا كه من يادم مياد در كلاس دوم دبستان در كتاب فارسي درسي به نام "وحيد و مدرسه" نداشتيم. شايد مربوط به سال سوم باشه. آخه از سال سوم دبستان زياد يادم نيست

Morteza گفت...

شاه رخ: جدي نمي گيرم ...

Morteza گفت...

Mahdi T: زماني هم فرا خواهد رسيد كه يا ددوران دانشگاه را بخير كنيم

Mehdi T گفت...

مرتضی:
آره
فثط امیداورم اون موقع از این دوران به خوبی یاد کنیم و خبری از ای کاش و حسرت و اینا نباشه

Mahdi.Driver گفت...

مهدی جان ....
مرتضی....
....
...
..
.
مجبورم نکن بیشتر بگم

شاه رخ گفت...

كلا ملت نوستالژيكي داريم

میم گفت...

اهوووم!!
باز هم خاطرات!!
آقا چی میشد این خاطرات لامصب رو هفتگی از مغز آدم پاک می کردن!!
ولی خب ...
سلام خوبی رئیس!؟

بد مصب گفت...

خاك بر سر اين نوستالژيك! كي هست اين مرده شور برده حالا

علامت سوال گفت...

خیلی وقته آپ نکردی...