چهارشنبه، فروردین ۱۱، ۱۳۸۹

به احترام زن بابا

خیلی وقته که دیگه فوتبال نگاه نمی کنم ، تماشا هم  نمی کنم !!!ا
یادم نیست از فینال لیگ قهرمانان سال 1999 بین بایرن مونیخ و منچستر یونایتد، تا به الآن این دو تیم چند بار دیگه با هم بازی کرده اند، اما امشب تو مرحله یک چهارم با هم بازی داشتند.  بایرن مونیخ 2 به یک  بازی امشب رو برد تا انتقامی باشه به شکست یازده سال پیش که 2 به یک باخته بود و قهرمانی رو از دست داد. از همون موقع نفرتم از این منچستری ها بیشتر شد. فکرش رو بکن تا دقیقه 90 یک به هیچ بازی رو بردی و قهرمان اروپایی اما در عرض 2 دقیقه 2 تا گل بخوری و هیچی به هیچی.
یکی از بدترین خاطرات ام همون شب بود که فرداش هم سر جلسه امتحان شیمی نرفتم.
گل دقیقه 93 تدی شیرینگهام هیچ وقت یادم نمیره. حالا بعد از یازده سال تقریبا همچین بلایی سر خود یونایتدی ها میاد؛ البته با این تفاوت که اون بازی فینال بود و این بازی یک چهارم . اون تک بازی بود و این هنوز دور برگشتش مونده و فرصت جبران برای یونایتدی ها هست.
تو بازی امشب وین رونی دقیقه 2 برای انگلیسی ها و فرانک ریبری حول و حوش دقیقه 75 و ایویتسا اولیچ دقیقه 92 برای آلمانی ها گل زدند.
---------------------------------
آقای گزارشگر میاد و میگه به احترام سریال ( زن بابا) نیمه اول بازی رو پخش نکردیم اما به جاش نیمه دوم رو زنده پخش می کنیم!!! ( به قول بچه های اون وبلاگه : مملکته داریم؟!! )
---------------------------------

چند هفته پیش هم تو مرحله قبل همین لیگ قهرمانان، بازی آث میلان با منچستر یونایتد که بازی پر گلی بود؛ یکی از گلهای منچستر رو پارک کره ای زد. آقای گزارشگر فرمود: " شهر اینقدر شلوغ شده که پارک هم میاد و گل میزنه."
یکی نیست بگه مرتیکه ، لابد اون زمانی هم که علی دایی به چلسی و آث میلان گل میزد ، شهر اینقدر خرتوخر بود که علی دایی گل میزد.
باز یکی نیست بگه : پارک اگه در بالاترین سطح فوتبال دنیا نبود منچستر یونایتد مغز خر نخورده که میلیون میلیون پول بده و همچین بازیکنی بخره و تقریبا همیشه هم جزء بازیکنان فیکس باشه.

دوشنبه، فروردین ۰۹، ۱۳۸۹

سالی که نکوست

میگن سالی که نکوست از بهارش پیداست ... خب خوشبختانه هنوز بیش از 2 ماه دیگه از بهار مونده... امیدوارم بقیه اش مثل هفته اولش نباشه ... چون خیلی تخمی بود...

هنوزم دیر نشده

گفت رفتم رأی بدم.
گفتم واسه عراق؟
گفت آره انتخابات پارلمان
گفتم خب به کی رأی دادی
گفت بذار تعریف کنم ، رفتم توی حوزه .. دیدم همه ی دست اندرکاران حوزه ی انتخابیه همشون از بچه های حزب الدعوه و مجلس اعلایی ها  هستند . خلاصه یکی از مسوئلین حوزه رای گیری برای راهنمایی اومد و بعد از خوش آمد گویی و وارسی مدارک شناسایی گفت : این برگه ی رای دادن هست . اجازه بدید کمکتون کنم. بعد از ارائه توضیحاتی در مورد احزاب و ... بالاخره گفت شما باید اینجا رو علامت بزنید ( محل رای به حزب دولت قانون مربوط به نوری المالکی نحست وزیر کنونی) . که من برآشفتم . گفتم به تو چه ربطی داره که من به کی باید رأی بدم ... طرف که دید من مثل خیلی های دیگه نیستم گفت : ببخشید منظور خاصی نداشتم. حالا حزب مورد نظرتون رو بگید تا براتون توی لیست پیداش کنم .. من هم که دیدم خیلی لیسا بلند بالاییه گفتم : حزب العراقیة به رهبری ایاد علاوی!  هنوز جمله ام تموم نشده بود که تمام افراد سالن برگشتند و به من خیره شدند ... انگار که مرتکب کار اشتباهی شده ام ... قیافه هاشون بهت زده بود ... یکی شون گفت پسر جان این که ( ایاد علاوی) سکولاره ، بی دینه ، با ایران چپه ، بیا یا به آقای نوری المالکی رای بده با به آقای حکیم .... من هم بعد از کلی دلایل برگه رای را به داخل صندوق انداختم .. گو اینکه حتم داشتم تقلب صورت خواهد پذیرفت ... اما گفتم من که وظیفه ام رو انجام داده ام ... داشتم برمی گشتم که آقایی که ظاهرا رئیس حوزه رای گیری بود گفت : آقا هنوز هم دیر نشده اگر نظرت عوض شده بیا تا یک برگه رای دیگه بهت بدیم* !!!!!!!!!!

---------------------------------------------------
* احتمالاٌ مکالمات به زبان عربی بوده.

حالا پس از گذشت چند هفته از پایان رای گیری ها شاهد این نتایج هستیم

حرکت العراقیة به رهبری ایاد علاوی ( سکولار) = 91 کرسی
حزب دولت قانون به رهبری نوری المالکی ( دولت کنونی) = 89 کرسی
ائتلاف شیعی عمار حکیم و مقتدی صدر = 70 کرسی
ائتلاف کردها = 43 کرسی
----------------------------------------------------

شما چی فکر می کنید؟ کدام حزب و جناح به نفع ایران است؟
با اینکه خودم  سکولار هستم اما به هیج وجه با آمدن ایاد علاوی روابط خوبی بین ایران و عراق پیش بینی نمی کنم... هنوز روابط خصمانه و سرد دولت موقت ایاد علاوی با ایران در خاطرم هست با اون وزیر دفاع بی منطق و بی سوادش ( حازم شعلان)

به نظرم نوری المالکی سخت پشیمان هست که درخواست عمار حکیم را برای ائتلاف نپذیرفت چون اگر این کار را میکرد با اکثریت 2برابر از ایاد علاوی پیشی گرفته بوندند اما حالا باید هر دو به رهبری ایاد علاوی به دولتی ائتلافی زیر نظر علاوی گردن نهند
----------------------------------------------------

البته این وسط ایران بازنده اصلی خواهد بود  سعودی ، مصر ، اردن و آمریکا به ظاهر می خندند تا بعد.

پنجشنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۸۸

نتایج چهارشنبه سوری امسال

چند وقتی بود که می خواستم از اخلاقیات بنویسم که بدجوری کلافه ام کرده. همین که مشغول نوشتن شدم صدای بابام بلند شد که "چرا این آنتن رو درست نمی کنید؟" اعصابش بدجوری ریخته بهم و خمار صدای أم کلثوم و عبدالحلیم است.  پریشب که چهارشنبه سوری بود ماموران محترم نیروی انتظامی از اونجا که نتونستند ترقه و نارنجک پرتاب کردن های بچه های محله و از طرفی بلبل زبونی هاشون رو که از بالکن خونه ها نثارشون میشد رو تحمل کنند به پشت بوم آپارتمان ها ریختند و بشقاب های ماهواره رو داغون کردند. حالا بابای ما این وسط از تماشای کنسرت های آخر شب أم کلثوم و عبدالحلیم محروم شده و یکسره غرغر میکنه و به بچه های محله و داداشام  بد و بیراه میگه که باعث شدن مامورای پلیس عنان اختیار از کف بدن و عقده هاشون رو سر بشقاب های ماهواره  خالی کنن. من هم که دیدم اوضاع قمر در عقربه و باباهه الآنه که طغیان کنه رفتم ویکی از سی دی کنسرت های ام کلثوم رو که از بیروت خریده بودم  براش گذاشتم تا موقتا آروم شه. سی دی رو گذاشتم و ترانه ی حزن انگیز "سیرة الحبّ" اومد. پدر کم کم ظاهری رضایتمندانه به خود گرفت و رفته رفته نشئه ی نوای دلنشین کوکب الشرق شد. متن عربی به همراه برگردون  پارسی این ترانه رو هم میگذارم.متن عربی و برگردان آن از کتاب  نغمه های شرق توسط حسن راهداری زاده.



"سیرة الحبّ"

طول عمري بأخاف من الحبّ و سیرة الحبّ و ظلم الحبّ لکل اصحابه
و أعرف حکایات ملیانه آهات      و دموع أنین و العاشقین دابوا ما تابوا
طول عمري بأقول لا أنا قد الشوق   و لیالي الشوق و لا قلبي قد عذابه
و قابلتک انت لقیتک    بتغیر کلّ حیاتي
ما أعرفش ازاي حبّیتک     ما أعرفش ازاي یا حیاتي
من همسه حبّ لقیتني باحب   و أذوب في الحبّ و صبح و لیل علی بابه
فات من عمري سنین و سنین     شفت کثیر و قلیل عاشقین
اللي بیشکي حاله لحاله     و اللي بیبکي علی مواله
اهل الحبّ صحیح مساکین
یا ما الحبّ نده علی قلبي    ماردش قلبي جواب
یا ما الشوق حاول یحایلني      و أقول له روح یا عذاب
یا ما عیون شغلوني    لکن ولا شغلوني
الا عیونک انت     دول بس اللي خذوني
و بحبک امروني
امروني أحبّ لقیتني بأحب    و اذوب في الحبّ و صبح و لیل علی بابه
یاللي ظلمتوا الحبّ و قلتوا   و عدتوا علیه مش عارف ایه
العیب فیکم یاف حبایبکم        اما الحبّ یا روحي علیه
في الدنیا ما فیش ابداً ابداً        أحلي من الحبّ
نتعب نغلب نشتکي منه           لکن بنحبّ
یا سلام علی الحبّ و تنهیده    في وصال و فراق
و شموع الشوق لما یقیدوا   لیل المشتاق
یا سلام علی الدنیا و حلاوتها       في عین العشاق
و أنا خذني الحبّ لقیتني باحب      و أذوب في الحبّ و صبح و لیل علی بابه
یاللي ملیت بالحبّ حیاتي       أهدي حیاتي الیک
روحي...قلبي...عقلي...حبي...     کلي ملک ایدیک
صوتک نظراتک همساتک       شيء مش معقول
شيء خلي الدنیا زهور علی طول و شموع علی طول
الله یا حبیبي علی        حبک و هنایا  معاه
و لا دمعت عین جرحت    قلبي و لاقوله آه
ما با قولش في حبّک   غیر الله...الله...الله
و أنا خذني الحبّ لقیتني باحبّ    و اذوب في الحبّ و صبح و لیل علی بابه

شاعر: موسی جمیل عزیز
***

راه و رسم عشق

در طول زندگیم از عشق می ترسیدم
از راه و رسم عشق و از ظلم و ستم عشق در حق کسانی که دچار عشق می شوند
و حکایتهای بسیاری را که مملو از حسرت
و به همراه اشک و ناله است می دانم
و عاشقان در این کوره ی سوزنده
زجر کشیدند ولی توبه نکردند
در تمام لحظاتم می گویم : من نه یارای
مقابله با شوق را دارم
و نه اشتیاق شبهای عشق را
و نه تحمل عذاب قلبم را.
هنگامی که تو را دیدم به خودم گفتم که تمام زندگیم تغییر خواهد کرد
ولی نمی دانم چگونه دوستدار تو شدم
نمی دانم؟ ای تو همه زندگیم.
با صدای آرام عشق، مرا عاشق یافتی
که در عشق ذوب می شدم
که شب و روز بر درب عشق حلقه می کوفتم.
سالها از عمرم سپری شد
و خیلی ها را دیدم، ولی عاشقان واقعی خیلی کمند
و عده ای دیگر مثل آنکس که از روزگارش به خودش شکایت می کند
و کسی دیگر را که با آواز خودش می گرید.
اهل عشق واقعاً مسکین هستند
چه بسا عشق درب قلبم را کوبید
ولی قلب من هیچ جوابی به او نداد
چقدر شوق و عشق می خواست مرا بفریبد 
ولی من به او می گویم : ای رنج و عذاب از من دور شو
چه چشمهایی با غمزه و ناز می خواستند مرا اسیر کنند؟
ولی نتوانستند
فقط چشمانت
این همان چشمهایی بودند که مرا ربودند
و بر عاشق شدنت مرا امر کردند
به من امر کردند که عاشق شو
و تو عاشق شدن مرا دیدی
که در آتش عشق ذوب شدم
و صبح و شب در کنار درب عشق ساکن شدم
ای کسانی که به عشق، ظلم و ستم روا داشتید و او را کشتید
و به عشق وعده دروغین دادید
این عیب، یا عیب شماست یا دوستداران شما
اما عشق، جانم به فدایش باد!
در دنیا هیچ چیزی به حلاوت و شیرینی عشق یافت نمی شود
درد و رنج و ملامت و سرزنش عشق می کشیم
و از عشق شکایت می کنیم
ولی باز هم عاشق می شویم
سلام بر عشق و راه و رسم عشق در وصال و جدایی
و شمع های اشتیاق در هنگامی که شب،
مشتاقی را به اسارت گیرد
سلام بر دنیا و شیرینی اش در چشمان عاشقان
طوفان عشق مرا برد
و تو عاشق شدن مرا دیدی
که در آتش عشق ذوب شدم
و صبح و شب در کنار درب عشق ساکن شدم
ای کسی که زندگیم را پر از عشق کردی
زندگیم را به تو هدیه می دهم
روح و قلب و عقل و عشقم همه اش ملک توست
صدایت ، نگاهت ، عاشقانه صحبت کردنت
غیرمعقول و باور نکردنی است
چیزی که دنیا را سراسر  پر از گـل و شمع نمود
خدا را ای محبوبم
عشقت، حلاوت و شیرینی اش را به همراه داشت
و هیچ اشکی چشم و دلم را مجروح نکرد
ولی هیچ وقت از این همه رنج و محنت، من کلمه ی "آه" را نگفتم
آنچه از عشق تو می توانم بگویم
غیر از خدا ... خدا ... خدا
چیز دیگری نمی توانم بگویم
طوفان عشق مرا برد
و تو عاشق شدن مرا دیدی
که در آتش عشق ذوب شدم
و صبح و شب در کنار درب عشق ساکن شدم
ای کسانی که به عشق، ظلم و ستم روا داشتید و او را کشتید
و به عشق وعده دروغین دادید.

 

چهارشنبه، اسفند ۱۹، ۱۳۸۸

اندر حکایات دانشگاه (1) - طرح تفکیک جنسیتی

زمزمه های طرح تفکیک جنسیتی دانشگاه ها چند وقتی هست که از گوشه و کنار به گوش می رسد و مسئولان مربوطه اعم از وزارت علوم و ... در حالی که آن را مفید و لازم می دانند از سوی دیگر و در آن واحد ( فردای آن روز) چنین طرحهایی را ناممکن و غیر ضروری می دانند. البته نیک می دانیم افراد مقدسی هستند که از همان ابتدا با چنین طرحهایی موافق که بوده اند  که هیچ ؛ پیشنهادهایی بهتر ارائه کرده اند که قابل تامل است از جمله اینکه : احمد جنتی:" دانشگاه رفتن خانم ها از بدبختی های بزرگ است". یا نماینده ولی فقیه در دانشگاه خواجه نصرالدین طوسی حجت الاسلام فضل علی: "با اختلاط دختر و پسر در دانشگاهها مخالفیم/ دختران و پسران جوان دارای غریضه ، غضب و شهوت هستند بنابراین هیچ وقت روابط آنها عادی نمی شود/ و جنسیتی بودن دانشگاهها مثال پنبه و آتش است / دختر با یک لبخند پسر را می دزدد. ایشان در ادامه می افزاید: تحصیل دختران و پسران دانشجو به صورت مختلط در دانشگاهها  باعث به وجود آمدن دوستی هایی می شود که عوارض خطرناکی به دنبال دارد و البته این عوارض اجتناب ناپذیر است زیرا اگر گوشت را جلوی گربه بیندازی غیر ممکن است که گربه گوشت را نخورد."





  

سه‌شنبه، اسفند ۱۱، ۱۳۸۸

The Wistful Route

A poem by Morteza

As strolling along the wistful route,
I murmur the love which has taken root.


Clear like the result of a one-sided fight;
As the sun never shines at night.


Knowing it well: She'll never be mine,
Loving her forever is the lover's fine.


I'm fool of you honey,
But I have no money.


Although  this seems so funny,
Not for the eyes which are runny.


I'm fool you,
What should I do?


I don't want to make you sad,
But your love is drivin' me mad.


My life is as dark as night,
And I won't try again to be right.


Look at the loneliest lovelorn,
How much his face is sad and worn.


There is no reason,
For a born in the fall season.


There is no reason to be alive,
Except for your eyes which they revive.


Only I know when the sun rise:
It's when you open your eyes.


Let me hold your hand,
To walk in your eyes' sand.


I've not seen a day sunny,
Since I saw you my honey.


You don't know how much I love you,
Much more than everybody thinks I do.

 I was captivated by your eyes,
And it takes me far away, miles and miles;


Over the clouds in the blue skies;
Where I can shout my cries.


 I know this love is just a pie in the sky,
So, why I could not forget you, why?


The wistful route companies me through all its pains,
And I sigh for all my dreams which faded under rains.