سه‌شنبه، دی ۲۱، ۱۳۸۹

برف می بارد

كاش مي شد برگردم به 20 یا 16 سال پیش؛ به کودکی ام:   معصومیت از دست رفته؛ به رها بودن از پیله ی شهوات و بند امیال!
ای کاش دوباره زمستان بیاید و برف اینقدر ببارد که مرا با خود به حیاط مدرسه ی راهنمایی ام ببرد و در حیاط خالی از بچه ها گام بگذارم و به دوردست هایی که ندیدمشان بیندیشم. به عشقی که از کودکی کم کم عقده ای شد در درونم تا بدینجا!
آه که اینان بازنیافتنی اند و خیال!
آه روزهای داغ زده ی سرمای زمستان کودکی ام , یادتان تا ابد بخیر!

۳ نظر:

Unknown گفت...

چقدر این برف همه را به شر و شور انداخته.

Morteza گفت...

I hope it snows again

دوشیزه نانا گفت...

اگر برگشتید بی زحمت ما را هم ببرید...