یکشنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۸۹

سفر باید کرد


تا کي غم آن خورم که دارم يا نه
وين عمر به خوشدلي گذارم يا نه
پرکن قدح باده که معلومم نيست
کاين دم که فرو برم برآرم يا نه خیام
***
بر خیر و مخور غم جهان گذران
خوش باشو دمی به شادمانی گذران
در طبع جهان اگر وفایی بودی
نوبت به تو خود نیامدی از دگران خیام
***
هنگام سپیده دم خروس سحری
دانی که چرا همی کند نوحه گری
یعنی که نمودند در آیینه صبح
کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری خیام
***


چند وقتی است که در افکار روزمره غوطه ورم. سخن به گزافه نگفته ام اگر بخش بزرگی از افکارم در پی آینده مبهم می گذرد. روزها و شب ها می گذرند با دوستان یا بی دوستان. با خنده ای مصنوعی بر لب ، با درد دل های تکراری ، یا غم های کلیشه ای ، با غم عشق های پوشالی ، با روزمرگی کشنده ، با هراس ناپیدای فردا ،اندیشه های گوناگون یکی پس از دیگری ذهن رو به سترون شدنم را می آزارد. گویی پیشگویی حوادث بسیاری را باید کرد اغلب ناخوشایند. آن هنگام که در سکوت مرگبار کوهستان یکدست سپیدپوش مسیرت را گم کرده ای و نمی دانی راه کجاست و سرگردانی و وقتی فریاد کمک برآوری بهمن مشکلات تو را در زیر انبوه ستهمش مدفون می کند. در این بین ؛ در میان انبوه ظلمات و تاریکی ها گهگاه اشعه هایی از نور لحظه ای بر تو می تابند و فلاش وار برای لحظاتی کمتر از ثانیه ، نوید نور را می دهند. به سفر زیاد اندیشیده ام اما پای دربندم. شاید باید عملاً به برخی اشعار خیام رنگ و جلوه ی عملی بخشم. زندگی واقعاً کوتاه تر از آن است که در تردید  میان ماندن و نماندن بین تاریکی ها معلق باشی. سفر باید کرد...

۱۹ نظر:

Unknown گفت...

بله کوتاهتر از هر چیزی که فکرش را می کنیم. سفر را دوست دارم.

پیر خانقاه گفت...

با تمام ارادتی که به جناب خیام دارم بنده یک بیت شعر از خواجه شیراز تقدیم می کنم ... به امید روزهای بهتر برای همه :

حافظا چون غم و شادی جهان در گذر است
بهتر آن است که ما خاطر خود خوش داریم...

زکریا گفت...

سلاام موری
دقیقا درست میگی . رمز شادی در زندگی یه کلمه اس
divert
:)

Iman گفت...

توصهی میکنم الان کتاب تفکر زائد رو بخونی...
از محمدجعفر مصفی

Mahdi.Driver گفت...

به نظر من انسانی می تونه شاد باشه که مدیریت ذهن داشته باشه والا سفر و تغییر مکان هم کار ساز نیست.

مریخــــی گفت...

گو زیدن ممنوع!

پریزاد گفت...

این حس اگه اشتباه نکنم تو خیلی از آدمها من جمله خودم در جریانه ... آینده تاریک ، یا شاید مبهم ... اما من حتی واسه سفر هم مطمئن نیستم ... ملزوماتی می خواد این سفر که متاسفانه این کوهستان سپیدپوش روی هر ملزومی همون بهمن مشکلات رو فرو میریزه ... تازگی ها دست روی چیزی نمی ذارم تا غرق در نابودی نشه !!

Morteza گفت...

پاسخ ها
ایمان = با اینکه کتاب چیزهایی زیادی به آدم ها یاد می دهند ... اما به شخصه در پی برده ام که خیلی از چیزها را فقط با تجربه کردن می شود فرا رگفت نه با خواندن ... اما سعی م یکنم کتابی را که معرفی کردی بخوانم

Morteza گفت...

پاسخ ها
Mahdi.driver = شاید اگر کس دیگه ای این حرف را می زد با احترام می گفتم خب این هم نظری هست ... اما با شناختی که از شما دارم و شناختی که شما از من دارید با بگویم " دهنت را ببند... تو که خودت داری له له می زنی از این خراب شده در بری ..."

Morteza گفت...

پاسخ ها
پریزاد = باید بگویم گاهی اوقات باید تمام چیزها را نادیده بگیریم ... من امتحان کرده ام و نتیجه اش را دیده ام .. اما متاسفانه پایمان را بسته ایم به خیلی چیزها ... به حالتی که نیاز است تا بتوانیم از این روزمرگی خارج بشویم من اسمی گذاشته ام " حمله پاز انبری"

Morteza گفت...

گاز انبری

Iman گفت...

نکته ی جلب این جاست که توی کتابی که بهت معرفی کردم نکته ای که گفتی ذکر شده
فقط خواندن کتاب و دانستن کافی نیست
بایستی نشانه ها را درک کرد
باید اشاره ی مولانا را مستقیما درک کنی

Morteza گفت...

پاسخ ها
iman = باز هم ممنون... با این همه گرفتاری ها امیدوارم حداقل چند صفحه ای از کتاب را بخوانم

little wing گفت...

Sigh

ناشناس گفت...

آن قسمت کوهستان یکدست سفید پوش و سرگردانی و بهمن را خیلی خوب خیلی خوب نوشته ایی...آخر نوشته ات را خوب جمع بندی کردی..ینی تصمیم خوبی برای غوطه وری در افکار روزمره ات گرفته ای...

یک مالیخولیایی گفت...

این قسمت "وقتی فریاد کمک برآوری بهمن مشکلات تو را در زیر انبوه ستهمش مدفون می کند" خیلی دوس داشتم....فقط باید ایمان داشته باشی که اون نور بالاخره می تابه،به هر حال موافقم کاملا زندگی خیلی کوتاهه.نباید وقتو تلف کرد.

سمیه گفت...

برخیز و بیا بتا برای دل ما
حل کن به جمال خویشتن مشما
یک کوزه شراب تا به هم نوش کنیم
زان پیش که کوزه ها کنند از گل ما

Morteza گفت...

پاسخ ها=
Mehr : ممنونم مهر

Morteza گفت...

پاسخ ها =
یک مالیخولیایی: ممنونم. من به تابش اون نور خیلی هنوز امیدم را از دست نداده ام. اما آینده را نمی توان پیش بینی کرد.