سه‌شنبه، مهر ۱۳، ۱۳۸۹

نوستالژي

" سال جديد تحصيلي در حالي آغاز مي شود كه جامعه دانشگاهي زخمهاي چركين و التيام نيافته ي زيادي را بر اندام خود احساس مي كند. دانشگاهيان از خود مي پرسند مگر دانشگاه، نهاد پاسدار حقيقت نيست؟ پس چرا گروهي دانشگاه را در سيطره ي ايدئولوژي و پرستشگر قدرت مطلقه مي خواهند؟ مگر علم، مقوله اي ذاتاً آزاد نيست؟ پس چرا قدرت سياسي براي معرفت نيز‍ «فصل الخطاب» مي تراشد و با سرنيزه، آن را به دانشگاه تحميل مي كند؟ دانشگاهي كه اساتيدش، ضمن پروژه ي قتل عام درماني با چاقو سلاخي مي شوند، برخي راهي زندان و برخي ديگر ممنوع التدريس مي شوند. دانشگاهي كه دانشجويانش به طور مداوم به وسيله ي فاشيستها مورد تهاجم قرار گرفته يا راهي زندان مي شوند، امروز با خاطراتي تلخ و كوله باري از تجربه بازگشايي مي شود؛ در حالي كه پروژه هاي مختلفي براي آن تدارك ديده شده است.
برادران و خواهران ِ دانشجو به ياد دارند كه وقتي پروژه ي محرم افشا شد، محافظه كاران آن را تكذيب كردند؛ ولي گذشت زمان نه تنها وجود اصل پروژه را تأييد كرد، بلكه اكنون بسياري از اجزاي آن محقق شده است. مطبوعات مستقل به طور فلّه اي توقيف شده، بسياري از چهره هاي شاخص جنبش اصلاحات راهي زندان شده اند، سعيد حجاريان ترور شد، حادثه ي 18 تير كوي دانشگاه تهران و حادثه ي شهريور ماه خرّم آباد بخشهاي ديگري از آنم پروژه بود. هنوز صحنه ي آخر آن نمايش به اجرا در نيامده است. صحنه ي آخر آن نمايش مضحك بازتوليد حادثه ي ميدان تيان آن من با توسل به مدل اصلاحات چيني است. "
ديشب مشغول مرتب كردن وسايلم بودم، چشمم به كتابي افتاد به نام " مجمع الجزاير زندان گونه ". كتابي از اكبر گنجي كه مجموعه مقالاتي درباره ي جو سياسي مربوط به  سالهاي 80 تا 81 را شامل مي شود. عنوان اولين مقاله بود :  " پيام به دانشجويان به مناسبت سال تحصيلي جديد". اين پيام در مراسم بازگشايي دانشگاه صنعتي شريف در سال... قرائت شد و به دنبال آن متهم ( نويسنده كتاب) به مدت 21 روز راهي سلول انفرادي بند 240 اوين شد. و متن بالا دو سطر ابتدايي آن مقاله است. كتاب را خيلي وقت پيش ( 6 سال پيش) مطالعه كردم؛ اما چيزي كه با خواندن دوباره ي اين مقاله پس از گذشت نزديك به يك دهه از آن زمان انتشار آن جالب به نظر مي رسد عدم مشاهده در اوضاع كلي و وضع و حال ما ايرانيان در باب مسايل ذكر شده است و اين براي من يأس اطمينان بخش ايجاد مي كند؛ اطمينان از عدم تغيير شرايط 2 دهه كنون. كافيست به يك دهه پيش نگاهي گذرا بيندازيد و اوضاع آن زمان را با شرايط كنوني مقايسه اي كنيد. دادگاه هايي كه برگزار شد، بگير و ببندها ، اعترافات ساختگي ، خيمه شب بازي هاي مضحك ، اخبار سرتاسر دروغ تلويزيون ، فرافكني ها ، بزرگنمايي كوچكترين مسايل داخلي غرب و منعكس نكردن مهم ترين مسايل داخلي خودمان ؛ همه  و همه ي اينها را از زماني كه نوجواني سيزده چهارده ساله بودم تا اكنون كه 27 سالم هست هر روز و هر روز مشاهده مي كنم. در اين بين البته و هر از گاهي نسيمي از سر اميد برخاسته اما عمرش بسيار كوتاه بوده است. نمي دانم چرا و بدون هيچ مناسبتي اينها را مي نويسم! شايد دليلش همان باشد كه گفتم : مقاله اول كتاب را كه خواندم ديدم مقاله مربوط به 8 سال پيش است اما شرح حال امروز نيز هست!







۹ نظر:

ناشناس گفت...

من 10سال از تو بیشتر دنیا رو دیدم بهت اطمینان میدم هیچ خبری نمیشه که نمیشه! 23 خرداد هاو 18 تیرهای دیگر در پی هم خواهد آمد و اگه بدتر نشه بهتر نمیشه. نمیخوام دیگه امیدوار باشم اینطوری کمتر خسته میشم

Unknown گفت...

خالی ام در مقابل این حرف ها.

علامت سوال گفت...

از 10 سال پیش که بچه ای بیشترنبودم همیشه چیزهایی می شنیدم...حرف های تلخی ازاین اتفاقات تلخ...تو یک سال گذشته برای اولین بار دیدم و لمس کردم و چشیدم. تلخ کافی نیست. گویا نیست. دیدن بعضی چیزها ادم رو تکون می ده دگرگون می کنه و یه موجود دیگه می سازه ازش. من تازه یکساله که فهمیدم...
نمی دونم خوشحال باشم که فهمیدم یا گریه کنم به حال خودم...

Mahdi.Driver گفت...

میبینم که از وبلاگت خسته شدی و می خواهی عزیزان بیان و تعطیلش کنن

Morteza گفت...

پاسخ ها=
افسانه: حس مشترك! باهات موافقم! گرچه نداهايي مي گويند خسته شدي به همين زودي؟ و من باز بر سر دو راهي قرار ميگيرم

Morteza گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
Morteza گفت...

پاسخ ها=
يلدا:
مي فهمم! انگار با كاري كه پارسال كردند به همه گفتند چيز ما هم نيستين! اونوقت آدم با خودش ميگه مگه بيكارم بابا! برم سر كار و زندگي خودم!
.
.
.
نمي دونم چي بگم!
همه حق داريم
از اون كه خسته است
و اون كه نهيب ميزنه ننشينيد مقاومت كنيد خسته نشيد

Morteza گفت...

پاسخ ها=
علامت سوال: آري اينچنين بود و هست برادر

Morteza گفت...

Mahdi.driver: اتفاقاً تازه پيداش كردم